جدول جو
جدول جو

معنی فغان برآوردن - جستجوی لغت در جدول جو

فغان برآوردن
(دَ اَ کَ دَ)
فریاد کسی را بلند کردن:
خاقانی این سخن گفت اورا زبان فروبست
تا ناگهی نباید کز تو فغان برآرد.
خاقانی.
، فریاد زدن. ناله کردن. فریاد برآوردن:
مرغان چمن فغان برآرند
گر فرقت نوبهار گویم.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ وَ لَ / مُ وِلَ)
ناله کردن. زاری کردن. فغان سردادن:
کزان پیش کافغان برآرد خروس
برآید زلشکرگه آواز کوس.
نظامی.
برآورد افغان که سلطان بمرد
جهان مانده نام پسندیده برد.
سعدی.
رجوع به افغان شود
لغت نامه دهخدا
(پَ خُ تَ)
کنایه از آن است که حیوان از شدت تشنگی زبان خود را از دهان برمی آورد. (از بهار عجم) (ارمغان آصفی) (آنندراج). لقلقه، زبان برآوردن مار و جنبانیدن آن. (منتهی الارب) :
از بس که گشت بیدل لب تشنۀ زلالم
چون خط زبان برآورد بر کوثر تبسم.
میرزا بیدل (از آنندراج).
، شروع به سخن کردن. آغاز تکلم کردن. زبان برگشادن. لب به سخن گشودن. بزبان آمدن:
برآورد پیر دلاور زبان
که ای حلقه درگوش حکمت جهان.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ اَ دَ)
بلند شدن فریاد و ناله:
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا